رمان مدرسه - رویایی - من



سلام من کیمات هستم و ۱۸ سالمه توی بوسان زندگی می‌کنم امروز اولین روزه که اسباب کشی کردیم سئول راستش من وقتی دو سالم بود مادرم فوت شده و خبری از پدرم نیست و با مادربزرگم زندگی می‌کنم...
ویو زمان حال
با صدای آلارم مادربزرگم از خواب بیدار شدم رفتم سرویس و کارهای مربوطه رو انجام دادم موهامو گزه‌ای بستم و لباس فرمم رو پوشیدم و کتاب‌هام رو گذاشتم توی کیفم کفش‌هامو پوشیدم و یه میکاپ ملایم هم کردم. کیفم را برداشتم و رفتم پایین... سلام مامان بزرگ... بغل
م ب ات : سلام نوه گلم... بیا صبحونتو بخور دیرت میشه
آت : اوک.. مرسی...
آجوما : خانم ات بفرمایید
آت : مرسی... نشست ما صبحونه خوردم که مادربزرگم صدام زد...
م ب ات: دخترم رانندت اومد بلند شو
آت : اوکی... خداحافظ مامان جون... از خونه زدم بیرون و سوار ماشین شدم و راه افتاد حدود ۱۰ میل بعد رسید... پیاده شدم و وارد دانشگاه شدم امروز اولین روزی بود که الان مدرسه حدود دو هفته که باز شده ... همه بهم خیره بودن رفتم سمت دفتر و مدیر و منو به سمت کلاس راهنمایی کرد.... وارد کلاس شدم و رفتم روی یه نیمکت که ردیف اول بود نشستم که یه دختر اومد سمتم.‌.
جینا : سلام
آت : سلام
جینا : تازه واردی (میشینه کنار ا ت)
آت : اوهوم
.....
دیدگاه ها (۶)

رمان مدرسه رویایی من

رمان مدرسه - رویایی - من

خوب امیدوارم از رمانمون راضی باشید ❤️🫀

رمان گرگینه من

پارت۱ [دیوانه وار عاشق]ات: سلام من ات هستم ۱۸ سالمه و تو ک...

نام فیک:عشق مخفیPart: 8ویو ات*چشامو مالوندم*ات. اه بازم مدرس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط